آورده اند که … در زمان حضرت داوود (ع) مردی فقیر بود که همواره دعا می کرد تا بدون رنج ، خدا به او روزی برساند و او گفت : ای خدا چون من را تنبیل آفریده ای پس خودت رزق و روزی من را برسان من مثل آن درازگوشی هستم که پشتم زخم است و بنابراین نباید بارسنگینی را بر پشت او گذاشت : روزیی خواهم به ناگه بی تعب که ندارم من ز کوشش جز طلب در سالها این دعا را تکرار می کرد و دنبال کار کردن نمی رفت . مردم که رفتارش را مشاهده می کردند شروع به تمسخر او نموده گفتند : آیا بدون رنج گنجی بدست خواهد آمد ؟ مردم برای اینکه عیب کار او را بیشتر برایش روشن سازن د گفت : به داود پیامبر نگاه کن . او با این که صاحب معجزات بسیار می باشد . با این وجود به کار و کوشش پرداخته است .
او زره می بافد و روزی و رزق خودش را بدین ترتیب بدست می آورد . با همه تمکین ، خدا روزی او کرده باشد بسته اندر جستجو بی زره بافی و رنجی روزیش می نباید با همه پیروزیش ولی آن مرد ، هم چنان با اصرار بسیار از خداوند روزی بدون زحمت و رنج می طلبید . تا که شد در شهر ، معروف و شهیر کو زانبان تهی جوید پنیر شد مثل در خام طبعی آن گدا او از این خواهش نمی آمد جدا اما از آنجا که گفته اند ( جوینده یابنده بود ) دعای او سرانجام به اجابت رسید و حادثه ای رخ داد .
داستان ضربالمثل آش نخورده و دهن سوخته
روزی ,، ,خدا ,ای ,رنج ,کار ,بدون رنج ,، خدا ,با همه ,و روزی ,می کرد
درباره این سایت